مرور يك تاريخ
|
اين مقدمه سخنان «حسن نورمحمدي» از شاهسون هاي ساكن شهرك صادقيه است. وي براي توضيح تاريخ زندگي ايل شاهسون و اينكه چطور در شهرك صادقيه (يكي ازمحله هاي منطقه ۱۸) ساكن شده اند، بخشي از كتاب «قراقونيلوها» نوشته پرفسور «فاروق سومر» را مي خواند. بزرگان ايل شاهسون كه هركدام متعلق به طايفه اي اند، دورتادور اتاق پذيرايي خانه او به مخده ها تكيه داده اند. آنها همراه با گرداندن تسبيح در دست هايي كه روي زانو گذاشته اند، گوش مي دهند و گاهي سري به تأييد تكان مي دهند. هر چند كه به نظر مي رسد اطلاعاتي كه آنها از اين تاريخ در سينه دارند، بيش از آن چيزي است كه «فاروق سومر» در تحقيقاتش به دست آورده.
مجلس بيشتر به كلاس درس تاريخ شباهت دارد. شاهسون ها يا همان قراقونيلوها مي خواهند به دقت نقاط تاريك تاريخ قومشان را كه به نظر بسياري هنوز مبهم و ناشناخته است، روشن كنند. شايد اگر محققي كمر همت مي بست، با استفاده از اطلاعاتي كه اين افراد در دست دارند، كتابي بسيار جامع تر و كامل تر از كتاب هايي كه محققان خارجي درباره تاريخ ايران نوشته اند، مي نوشت و به تدوين تاريخ سرزمينمان كمك شاياني مي كرد. اگرچه هيچ يك از حاضران در جمع ادعايي نسبت به اطلاعات تاريخي ندارند و همه هنگام گفتن از وقايعي كه ايل آنها را به شهرك صادقيه كشانده است، بر شفاهي بودن اين تاريخ ها و انتقال سينه به سينه آن از نسلي به نسل ديگر تأكيد دارند: «در اصل از عشاير ايل شاهسون و به بغدادي معروف بوديم. علت اين نامگذاري هم به وقوع جنگي در عراق برمي گردد. در آن زمان ما براي كمك به شيعه هاي عراق به آنجا لشكركشي كرديم و مدتي در بغداد ساكن شديم. اما در زمان نادرشاه كه ميان كشورها مرزبندي شد، دوباره به ايران برگشتيم. البته هنوز طوايفي از شاهسون ها در موصل عراق ساكنند، اما ما ديگر آنها را نمي شناسيم و با آنها رابطه اي نداريم.»
«حاج عرب نورمحمدي» از بزرگان محله شهرك صادقيه و طايفه قراقونيلو ،جزء، جزء بسياري از وقايع تاريخي را مي داند. او مي گويد: «به علت كوچ هاي بسيار و جنگ هايي كه شاهسون ها با آن مواجه بوده اند، مدارك تاريخي ما از بين رفته است. من در دوران جواني خاني داشتم كه اينها را او به من گفته است. يادم مي آيد كتابي درباره تاريخ شاهسون ها داشت و گاهي اوقات قسمت هايي از اين كتاب را براي من مي خواند.»
با اين حال كه مردم غيور ايل شاهسون در دوران مختلف تاريخ بارها و بارها حكومت ها را از شكست حتمي نجات دادند، با نيم نگاهي به سير تاريخي زندگي آنان مي شود فهميد كه همين حكومت ها ظلم هاي بسياري به آنها روا داشتند. شاهسون ها به علت هاي مختلف ازجمله ترس شاهان و حاكمان وقت از قدرت و اتحاد آنان از كوچي كه از خصوصيات بارز عشاير است منع شده و هر يك از طوايفشان به نقطه اي تبعيد شدند.حاج عرب اظهار مي كند: «تخت قاپو هم يكي از آن وقايع تاريخي و به معناي قفل كردن در چوبي است كه براي خود داستاني دارد. حدود ۷۰ سال پيش در زمان رضاخان، حكومت عراق ادعا مي كند كه عشاير شاهسون يا همان بغدادي ها به عراق تعلق دارند و بايد به آن كشور باز گردانده شوند. رضاشاه به خاطر آنكه عشاير يك بنيه اقتصادي و نظامي قوي براي كشور محسوب مي شدند، از اين كار ممانعت كرد. او چادرهاي ما را جمع كرد و ما را به اجبار در روستاها و شهرهاي مختلف به مدت حدود ۳ سال اسكان داد تا از ايران خارج نشويم.»پس از واقعه تخت قاپو طايفه هاي مختلف شاهسون در همدان، بوئين زهرا، اشتهارد، دهات هاي بيجار و آوج ساكن شدند. البته با حفظ عادت ييلاق و قشلاق. ساكنان كنوني شهرك صادقيه در آن زمان در اطراف ساوه ساكن بودند. آنها در سال ۱۳۳۸ به شهرك صادقيه آمدند.